تو آرام آمدی
نرم و بی صدا
مثل قطره ای باران بر قلبم چکیدی
به سان برف آرام آرام در من ذوب شدی
تکه ای از وجودم شدی...
در این سنگستان
نمی دانم تو را چه بنامم تو که آمدی آرام شدم چیزی در درونم خواند
این آغاز دوست داشتن است
با تو عشق آغاز شد
با تو عاشق شدم
عشقم
نفسم
جونم
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2